تصمیم های یهویی ولی قشنگ

ساخت وبلاگ

هفته قبل به دعوت مهتاب دختر دایی عزیزم به خانشان رفتم

البته بعد از بارها دعوت و اصرار توانستم بروم

و فردای آنروز تصمیم داشتم بروم خانه دایی عزیزم

که می شود عموی مهتاب جان

دایی منوچهرم

دایی عزیزی که یکجوری پدر است

زحمتکش و آبرودار

خیلی خیلی زحمت کش

خداوند به سلامت دارش

آمدو هماهنگ شدیم

با هم رفتیم

واقعا بقول مهتاب

گویا حج رفته بودیم وبرگشتیم

چقدر آرامش داشتیم وقتی برگشتیم

تصویر سمت راست پایینی اتاق ناتیا دختر دایی ام است پر از عروسک

وبلاگ زندگی...
ما را در سایت وبلاگ زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azahraonikc بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت: 2:00